معنی عاقبت بخیر

لغت نامه دهخدا

عاقبت بخیر

عاقبت بخیر. [ق ِ ب َ ب ِ خ َ / خ ِ] (ص مرکب) آنکه پایان کار یا زندگی او بخوبی انجامد. آنکه عاقبت حال یا کار او به خیر ختم شود. در تداول است: او عاقبت بخیر مرد.


بخیر

بخیر. [ب ِ خ َ/ خ ِ] (ق مرکب) بخوشی وخوبی. بعافیت و رستگاری. بسلامتی و تندرستی. بعاقبت و سرانجام نیک. بقصد و اراده ٔ نیک. (ناظم الاطباء).
- بخیر و خوبی، صحیح و سالم و بسلامتی. (ناظم الاطباء).

بخیر. [ب َ] (اِ) گیاهی است دوایی که آن را بیدگیا خوانند و آن نوعی از کنگر باشد. (برهان قاطع). نوعی از کنگر. بیدگیا. حرشف. بخیل. (از فرهنگ فارسی معین). بخمه. و رجوع به کنگر و حرشف شود.


عاقبت

عاقبت. [ق ِ ب َ] (ع اِ) عاقبه. پایان هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فرجام. سرانجام: وی هشیار بود و سوی عاقبت نیکو نگاه کردی. (تاریخ بیهقی ص 157).
بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش
وانکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم.
منوچهری.
و اگر در عاقبت کارها و هجرت سوی گور فکرت شافی واجب داری. (کلیله و دمنه).
عاقبتی هست بیا پیش از آن
کرده ٔ خود بین و بیندیش از آن.
نظامی.
یارب از لطف و کرم عاقبت خاقانی
خیر گردان تو که ما در طلبش خواب و خوریم.
خاقانی.
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی.
سعدی (گلستان).
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری.
مولوی.


روز بخیر

روز بخیر. [ب ِ خ َ / خ ِ] (صوت مرکب) سلام یا تعارفی است که در موقع ملاقات یا خداحافظی در روز گویند. مقابل شب بخیر.

فرهنگ فارسی هوشیار

عاقبت بخیر

آنکه پایان کار یا زندگی او بخوبی انجامد


بخیر

بخوبی وخوشی، بسلامتی وتندرستی، بعاقبت وسر انجام نیک

فارسی به آلمانی

حل جدول

عاقبت بخیر

نیک ‌فرجام

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عاقبت بخیر

نیک فرجام


عاقبت

فرجام، سرانجام، پیامد

فارسی به عربی

فرهنگ معین

عاقبت

(ق بَ) [ع. عاقبه] (اِ.) آخر کار، پایان هر چیز.

فرهنگ عمید

عاقبت

آخر کار، پایان هر چیز، فرجام، سرانجام،

کلمات بیگانه به فارسی

عاقبت

سرانجام

معادل ابجد

عاقبت بخیر

1385

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری